رونق هستي
عزیزه عنایت عزیزه عنایت

 

 

کشورم تاج سرم از تو فروغ سحرم

هرکجا جلوه کند یاد تو اندرنظرم

تاز آغوش تو از جور فلک دورشدم

نه من آنم که بدامان توبودم دیگرم

باتو من نوگلی شاداب گلستان بودم

بی تو در غربت و افتادگی وچشم ترم

گه مکان جویم و گه رونق هستی دگر

گه نوآموز دبستان زبان و هنر م

آنچه آموخته بودم به برت ای وطنم

خفته در طاق فراموشیی طول سفر م

خواستم با پر پرواز به مقصود رسم

همچو بسمل به تپیدن بشکست بال وپرم

هر نفس خواهد(عزیزه)دور معموری تو

زانکه از پیکر زخمیی تو خو نین جگرم

 

تیلبورخ

هالند

 

 

 

 

 


September 10th, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان